صعود به قله علم کوه/ 22و23 مرداد 1393
پس از راه افتادن از خمینی شهر در ساعت 17:30 شب ساعت 1 بامداد خواب را در پارکی ابتدای چالوس بجا اوردیم! . و صبح نماز را در کرج خوانده و در نهایت ساعت 10به کلاردشت و قرارگاه فدراسیون رسیده و پس از سپری کردن اندکی زمان که صرف جمع اوری وسایل شد سوار بر نیسان راهی تنگ گلو شدیم که یکی از نیسان ها در ابتدای مسیر و در حین جست و خیز های فراوان خراب شد
که یکی از نیسان ها در ابتدای مسیر و در حین جست و خیز های فراوان جاده خراب شد و تا امدن نیسان بعدی ساعت 1:30 به تنگ گلو رسیدیم
البته تا رسیدن نیسان بعدی بچه ها خیلی هم بد زمان را سپری نکردند و به دنبال عکس یادگاری با حیواناتی چون گاو رفتند و از همه مهمتر یکی از اهالی برای بچه ها مقدار نسبتا زیادی عسل اورد که تلخی اتفاق پیش امده را اندکی کاهش دهد.
از تنگ گلو تا حصارچال(محل اسکان کوهنوردان) دو و نیم ساعت به طول انجامید و پس از برپا کردن چادر و همزمان درست کردن اتش حدود ساعت 6 نهار خورده! و پس از ادا کردن فریضه ی نماز مغرب و عشا ، از خجالت کنسرو هایی که برای شام اورده بودیم در می اییم.
در کنار سر و صدای چادر کناری ! به خواب رفته و ناگهان نیمه شب و اتفاقات ان شروع می شود که......................بوق.................بوق...................بوق................
سحر ساعت 4 حرکت کرده و نماز را هنگام اذان صبح درمسیر می خوانیم و پیش به سوی قله و ادامه ی مسیر دشوار مالرو می رویم.
ساعت 8 صبح پس از طی مسیری به قله رسیده و همزمان گروهی در پیش روی ما روی قله و گروهای دیگری نیز در پشت سر ما که هرکدام با توجه به کم بودن فضای نوک قله در صف عکس گرفتن با یکدیگر بودند و ما نیز پس از 30 دقیقه استراحت و مشاهده طبیعت کوهستانی زیبا به سمت منطقه حصار چال برگشته
در مسیر برگشت گروه های زیادی بودند که با زمان های شروع بسیار متفاوت و از مناطق گوناگون ایران بودند که که عزم رسیدن به قله را داشتند گویا فقیرترین اینها به جهت تجهیزات گروه ما بود بگذریم ساعت 11:30 کم کم همه ی بچه ها رسیدند و با اندکی استراحت ساعت 2 بعدظهر مسیر برگشت پیش گرفته و راهی تنگ گلو می شویم سوار بر نیسان به سمت فدراسیون می رویم .
در نهایت از تمامی اعضا جهت تحمل مشکلات و کمبودها نهایت تشکر دارم که صعه صبر زیادی از خود نشان دادند.
در باز گشت حصارچال به سمت تنگ گلو سرریز شدن ابرهای گیر افتاده میان قلل کوه ها گویا سرا ریز شدن الهام های الهی از قلب به زبان بود!